گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اخبار و احادیث در فضل اهلبیت
جلد دوم
الخبر الثامن عشر


:
اشاره
روایت میکنند که: نَظَرَ الرّسول إلی عمر یوم عَرَفۀ فتبسّم و قال: إنّ الله تعالی باهی بعباده عامّۀ و بعمر خاصّۀ، یعنی: رسول صلّی الله
علیه وآله نظر کرد به عمر در روز عرفه، پس به تبسّمی فرمود و گفت: خداي تعالی مباهات کرده و فخر آورده به بندگان خود همه
و به عمر خاصّۀً.
الاشکال علیه:
فی کتاب المجتبی عن فاطمه: قالت: قال رسول الله صلّی الله علیه وآله:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی بَاهَی بِکُمْ وَ غَفَرَ لَکُمْ عَامَّۀً وَ لِعَلِیٍّ خَ اصَّۀً وَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ [إِلَیْکُمْ] غَیْرَ هَائِبٍ عن قَوْمِی وَ لا مُحَابٍ لِقَرَابَتِی
هَذَا جَبْرَئِیلُ یُخْبِرُنِی أنَّ السَّعِیدَ کُلَّ السَّعِیدِ مَنْ أحَبَّ عَلِیّاً فِی حَیَاتِهِ وَ بَعْدَ وفاتهِ [موته] وَ أنَّ الشَّقِیَّ کُلَّ الشَّقِیِّ مَنْ أبْغَضَ عَلِیّاً فِی حَیَاتِهِ
وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ
[57 / [بحار: 39
و فی تفسیر ابوبکر الشیرازي و تفسیر ابییوسف یعقوب بن سفیان و تفسیر مقاتل و کتاب المنتهی لعبیدالله الاصفهانی عن ابن عباس
فی قول الّله عزّوجلّ:
عن ابن عباس فی قول الله تعالی:
إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ؛ یعنی ناصرکم الله و رَسُولُهُ
صفحه 226 از 282
ص: 217
[یعنی محمّداً صلّی الله علیه وآله] ثم قال: وَ الَّذِینَ آمَنُوا؛ فَاختَصّ مِن بین المؤمنین علیّ بن أبی طالب؛ فقال: الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ
[یعنی] یتمون وضوءها وقراءتها و رکوعها و سجودها و خشوعها فی مواقیتها؛ و ذلک أنّ رسول الله صلّی الله علیه وآله صلّی یوماً
بأصحابه صلاة الظهر فرکع رکعات بعد صلاة الظهر وانصرف هو و أصحابه فلم یبق فی المسجد غیر أمیر المؤمنین علیّ قائما یُصلّی
بین الظهر و العصر إذ دخل علیه فقیر من فقراء المسلمین فلم یر فی مسجد رسول الله [ 115 ] وحداً إلّا أمیر المؤمنین علیاً فأقبل نحوه
فلما وقف علیه لیسأله صدقۀً رَکَعَ أمیرالمؤمنین فقال: یا ولیّ الله! بالّذي تصلّی له أن تتصدّق علیّ بما أمکنک. و کانَ لأمیر المؤمنین
أربع خواتیم خاتم یاقوت یلبسه إذا جلس مع فاطمۀ و خاتم فیروزج یلبسه فی الحرب وخاتم هفتوشی یلبسه عند دخوله فی الخلاء و
خاتم عقیق یمانی یلبسه فی الصلاة فی یمینه [فمد یده فوضعها علی ظهره و لمینزع أمیر المؤمنین خاتمه بنفسه من یده و لکن أشار
إلی السائل بنزعه، فنزعه و دعا له، و مضی و هبط جبرئیل فقال النبی صلّی الله علیه وآله لعلی لقد باهی الله بک ملائکته الیوم، اقرأ
212 . داخل کروشه از منبع نه از نسخه. و اکنون ادامه نسخه:] / إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ] [نک: شواهد التنزیل: 1
و أورد الزّمخشريّ أیضا کذلک: فمدّ أمیرالمؤمنین یده فوضعها علی ظهره و لمینزع أمیرالمؤمنین خاتمه بنفسه من یده ولکن أشار
الی السّائل انزع الخاتم فمدّ السّائل یده و نزع الخاتم من یمین أمیرالمؤمنین و دعا له فمضی فباه الله عزّوجلّ ملائکته بأمیرالمؤمنین و
قال: ملائکتی أما ترون عبدي جسدُهُ فی عبادتی و قلبه معلق عندي و هو یتصدق بما له لرضاي؛ أُشهدکم فقد رضیت عنه و عن
خلفه- یعنی ذرّیته- فهبط جبرئیل علی رسوله و هو فی منزل فاطمۀ فقال یا محمّد! من هذا الفتی القائم فی المسجد یصلّی؟ قال رسول
الله: یا جبرئیل من هو؟ قال: انطلق معی تراه فإنّه أمیرالمؤمنین و سیّد الوصیین و قائد الغرّ المحجّلین فانطلقا جمیعا حتی رفقا علی علیّ
فقال الرسول: یا علیّ هل تصدّقت الیوم علی فقیر؟ قال: نعم یا رسول الله تصدقتُ بخاتمی، قال: ما حملک علی ذلک؟ قال: طلبا
لرضاء الله، قال: لقد باهی الله
صفحه 227 از 282
ص: 218
بک الیوم ملائکته اقرء
« إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ »
(مائده: 55 ) ورد فی کتاب المؤلف لمحمّد بن جریر الطبري عن أُمّ سلمۀ أن النبی قال: علیّ أحبّ إلی الله من جمیع ملائکۀ سبع
سموات و أنّ الله لیباهی یوم القیامۀ بعلیّ أهل الجنّۀ و أنّ شیعته لایسئلون عن ذنب بل ذنوب لهم مغفورة.
یعنی: در کتاب مجتبی از فاطمه علیها السلام روایت است که فرمود: پیغمبر علیه السلام گفت که: خداي- عزّوجلّ- مباهات کرد به
شما، و مغفرت و رحمت کرد شما را همه و علی را خاصّه، و به درستی که من رسول خدایم. نه از قوم خود ترسانم، و نه خویشان
خود را محابات میکنم. این است جبرئیل علیه السلام، خبر میدهد مرا که نیکبختِ هم نیکبختان آن است که علیّ را دوست دارد
در حیات او و بعد از وفات او، و بدبخت همه بدبختها آن است که علیّ را دشمن دارد در حیات او و بعد از وفات او.
و در تفسیر ابیبکر شیرازي، و تفسیر ابی یوسف یعقوب بن سفیان، و تفسیر مقاتل، و کتاب منتهی آمده است روایت از عبداللّه
عبّاس در قول خداي- عزّوجلّ: إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، یعنی: به درستی که نصرت کننده و یاري دهنده شما خدا است، و رسول او،
و آن کسانی که ایمان آوردهاند. بعد از آن خاص گردانید از میان مؤمنانعلیّ بن ابی طالب را، و گفت: آن کسانی که نماز بهپاي
دارند، و وضوي نماز تمام کنند، و قرائت نماز و رکوع و سجود را، و خشوع آن را تمام کنند در وقت خود. و آن چنان بود که
رسول خدا نماز پیشین میکرد [ 116 ] با اصحاب خود. بعد از آن چند رکعتی نماز بگزارد بعد از نماز پیشین، وپیغمبر صلّی الله علیه
وآله و اصحاب باز گردیدند، و در مسجد جز از امیرالمؤمنین علیّ کسی دیگر نبود، و علی در مسجد بود، و میان پیشین و دیگر نماز
سنّت میگزارد که ناگاه درویشی از درویشان مسلمانان به مسجد درآمد، و در مسجدِ رسول خدا به غیر از علیّ علیه السلام هیچ
کس را ندید. پس روي را به جانب او آورد. چون به نزدیک علی آمد که از وي سؤال کند و
صفحه 228 از 282
ص: 219
صدقه خواهد امیرالمؤمنین علیه السلام به رکوع رفت. درویش گفت: اي ولیّ خدا! به حقّ آن خدایی که تو خاص از براي او نماز
میگزاريکه صدقهاي کن بر من به آنچه تو را ممکن است؛ و امیرالمؤمنین علی را چهار انگشتري بود: یکی انگشتري یاقوت بود
که آن را وقتی با فاطمه بنشستی در انگشت کردي، و یکی فیروزه بود که آن را در حرب و کارزار به دست کردي، و یکی
انگشتري هفت جوش [ترکیبی از هفت فلز] بود و آن را بر انگشت کردي وقتی که به خلا رفتی، و انگشتري عقیق یمانی در وقت
نماز داشتی در دست راست خود.
و زمخشري نیز بدین مضمون ذکر کرده است. پس امیرالمؤمنین علی دست خود را بکشید و بر پشت خود نهاد، و اشاره به سائل
کرد که انگشتري را بیرون کن. پس سائل دست دراز کرد و انگشتري را از دست امیرالمؤمنین علی بیرون آورد و وي را دعا گفت
و برفت. پس خداي تعالی مباهات کرد و فخر نمود به امیرالمؤمنین علیّ علیه السلام، وبه فرشتگان خود خطاب فرمود که: اي
فرشتگان من! شما نمیبینید بنده مرا که تن او در عبادت من است، و دل او معلّق است به حضرت من، و او صدقه میدهد از مال
خود از براي رضاي من؟ پس گواه میگردانم شما را که به حقیقت من از او راضیام، و از فرزندان او راضیام؛ و جبرئیل از
حضرت عزّت آمد به نزدیک پیغمبر صلّی الله علیه وآله، و او در آن حال در منزل فاطمه بود. پس گفت: یا محمّد! کیست این جوان
که ایستاده است در مسجد و نماز میگزارد؟ پیغمبر صلّی الله علیه وآله فرمود: یا جبرئیل! کیست او؟ جبرئیل گفت: بیا با من تا او را
ببینی، که او امیرمؤمنان است، و سیّد وصیّان است، و قاید غرّ محجّلان است. پس پیغمبر و جبرئیل، هر دو باهم برفتند تا به نزدیک
علیّ رسیدند. پیغمبر علیه السلام فرمود: یا علی! امروز هیچ صدقهاي داده [اي] درویشی را؟ علی فرمود: آريیا رسول اللّه؛ انگشتري
خود را به صدقه دادم. پیغمبر گفت: چه چیز تو را بر آن داشت؟ گفت: طلب رضاي خدا. پیغمبر فرمود: به حقیقت که خداي تعالی
مباهات کرد
صفحه 229 از 282
ص: 220
و فخر نمود به تو امروز بر فرشتگان خود. برخوان: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ
.( راکِعُونَ. (المائده: 55
و در کتاب مؤلف تصنیف محمّد جریر الطّبري آمده است روایت از امّ سلمه که پیغمبر صلّی الله علیه وآله فرمود که: علی دوست
داشتهتر است در درگاه خدا از مجموع فرشتگان هفت آسمان؛ و به درستی که خداي تعالی مباهات میکند روز قیامت به علیّ علیه
السلام بر همه اهل بهشت؛ و به درستی که شیعه علی را سؤال نمیکنند از گناهان، بلکه گناهان ایشان آمرزیده باشد.
جواب آخر:
محال باشد که حق تعالی، رسول را بگذارد و مباهات به عمر کند که چند سال مشرك بوده، و انکار واجب الوجود کرده، و در
اسلام خویشتن به شکّ بوده، و محمّد صلی الله علیه وآله عزّت قاب قوسین یافته، و سر او [ 117 ] محل حلفه [قسم] الهی شده:
لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ
،( (حجر: 72
و خاك قدم او مقسم به عزّت آمده: لا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ وَأنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ (بلد: 2) و صد و بیست و چهار هزار انبیا را به وي ختم
کرده. شخصی چنین را فرو گذارد و وي را از جمله عامّه شمرد، و مباهات به عمر کند که در احد به قول وي شیطان پاي در گردن
او کرده و وي را در کوه احد میدوانید! اذا لمتَستحی فاصنعی ما شئت، یعنی: چون شرم نداري، میکنی آنچه میخواهی؛ و نیز حق
تعالی از بندگان خود میثاق توحید بستاند، حیث قال: وَإِذْ أخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأشْهَدَهُمْ عَلَی أنْفُسِهِمْ ألَسْتُ
بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی (اعراف: 172 )، یعنی: آنجا که حق تعالی گفت یاد کن: چون فرا گرفت پروردگار تو از بنیآدم از پشتهاي ایشان
فرزندان ایشان را، و گواه گرفت ایشان را بر آنها، و گفت: من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بلی. تو پروردگار مایی. در آن زمان
ابوبکر وعمر و عثمان در آنجا حاضر نبودند، زیرا که چند سال در انکار توحید و عدل بودند و سجده لات و عزّي میکردند. لکن
به مذهب سنّیان چنان است که غلام ابوبکر افضل است از بلال محمّد! اگر عمر
صفحه 230 از 282
ص: 221
افضل از رسول باشد از ایشان چه بدیع، چنان که بخاري و غیره گفتهاند که: رسول چون در بهشت شد، آواز نعلین آنجا یافت که
پیش از وي به بهشت رفته بود؛ و صد هزار حدیث ناطق است بر این که پیش از محمّد صلّی الله علیه وآله کسی به بهشت نرود؛ و
در کتاب مجتبی آمده که: علیّ عین من عیون الّله، و این حدیث در سابق گذشت. و در کتاب منتهی للقطّان الاصفهانی آمده: عن
388 ] یعنی: در روایت آمده از انس / أنس فی علیّ: کان و الّله لسان رسول الله فی قوله تعالی وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ (هود: 17 )، [بحار: 35
در حقّ علیّ که، واللّه که او زبان رسول خدا بود؛ و در تفسیر این آیه ویتلوه شاهد منه، یعنی: در پی این برود گواهی از او.
حق تعالی رسول را به بنی هاشم فرستاد خاصّه، و به خلایق به عامّه کما قال تعالی: وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ (شعراء: 214 )، یعنی:
بیم کن خویشان خود را نزدیکتران.
أورد الشیرازي عن ابن عباس: لما نزلت هذه الایۀ جَمَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فِیهِمْ رَهْطٌ کل واحد منهم
یَأْکُلُ الْجَذَعَۀَ وَ یَشْرَبُ القرب [الْفَرَقَ] [قَالَ] فَصَنَعَ لَهُمْ مُدّاً مِنْ طَعَامٍ فَأکَلُوا حَتَّی شَبِعُوا [قَالَ:] وَ بَقِیَ الطَّعَامُ کَمَا کان لمیمسس ثم أتی
بقدح مملو من اللبن فشربوا حتی رووا وَ بَقِیَ الشَّرَابُ کَأنَّهُ لَمْیمسس أو لم یشرب ثم قَالَ یَا بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ إِنِّی بُعِثْتُ إِلَیْکُمْ خَاصَّۀً وَ
إِلَی النَّاسِ عَامَّۀً وَ قَدْ رَأیْتُمْ مِنْ هَذِهِ الْآیَۀِ مَا رَأیْتُمْ فَأیُّکُمْ یُبَایِعُنِی عَلَی أنْ یَکُونَ أخِی وَ صَاحِبِی؟ فَلَمْ یَقُمْ [إِلَیْهِ] أحَ دٌ و کان علیّ بن
[214 / ابی طالب أصغر القوم، فقال فی الثالثۀ فضرب بیده علی ید أمیر المؤمنین. [بحار: 18
یعنی: شیرازي آورده است روایت از عبدالّله عبّاس که در آن هنگام که این آیه فرود آمد که وَأنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأقْرَبِینَ (شعراء:
214 )، پیغمبر علیه السلام فرزندان عبدالمطلب را جمع کرد، و در میان ایشان مردان بودند که هر یکی از ایشان گوسفندي بخوردي،
و مشک آب بیاشامدي. پیغمبر علیه السلام از براي ایشان مدّي طعام ترتیب داد. ایشان از آن بخوردند تا وقتی که سیر شدند، و
صفحه 231 از 282
ص: 222
طعام همچنان [ 118 ] باقی ماند که گوییا هیچ از آن نخورده بودند. بعد از آن قدحی پر از شیر، پیغمبر علیه السلام بیاورد، ایشان
بیاشامیدند و سیراب شدند، و آن شیر همچنان باقی بود که گوییا خود از آن نیاشامیده بودند. بعد از آن گفت: اي فرزندان
عبدالمطلب! مرا به شما فرستادهاند به خاصّه، و به همه مسلمانان به عامّه؛ و به حقیقت که مردمان شما دیدید از این نشانه و معجزه
آنچه دیدید. پس کیست از شما که بیعت کند بر من تا برادر من باشد، و صاحب من باشد؟ هیچ کس برنخاست، و علیّ بن ابی
طالب کوچکترین قوم بود. هیچ کس برنخاست، علی برپاي خاست و گفت: من بدین کار قیام نمایم. پیغمبر گفت: اي علیّ، بنشین.
علی بنشست. سیّد از براي حجّت سه نوبت این کلمه تکرار فرمود، هر بار جز علی کسی دیگر برنخاست.
شیرازي و قطّان و صاحب مجتبی و ابن مردویه گفتند:
قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلی عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفی
(نمل: 59 ) هم أهل بیت رسول الّله: علیّ بن أبی طالب و فاطمۀ و الحسن والحسین و أولادهم إلی یوم القیامۀ هم صَ فوةُ الّله و خیرته
من خلقه، یعنی: در این آیه حق تعالی میفرماید که، سلام بر بندگان خدا باد! آن کسانی که خداي تعالی ایشان را برگزید. مراد
بدین، بندگان گزیده اهل بیت رسول خدایند: علیّ بن ابی طالب و فاطمه و حسن و حسین و فرزندان ایشان تا روز قیامت که ایشان
گزیدگان خدایند از میان خلق. پس مباهات بدین جمع اولیَتر.
الخبر التاسع عشر:
روایت میکنند که علیّ علیه السلام گفت:
مَن فضّلَنی علی أبیبکر جلّدتُه حدّ المفتري،
.[286 / یعنی: هر که مرا تفضیل نهد بر ابوبکر، من وي را به تازیانه حدّ میزنم. [المحلی، ابن حزم: 11
الاشکال علیه:
عن عبدالله بن شداد بن الهاد أنّه قال: والله لوددتُ أنّ هولاء- یعنی بنی
صفحه 232 از 282
ص: 223
أمیّه- یدعونی یوما من بکرة إلی اللیل أذکُرُ فیه مناقب علیّ وفضائله و ما سبق له من رسول الله، ثم أخذونی فضربوا عُنُقی.
و عن ظریف البجلیّ أنّه قال: أتیت الحسن بن صالح حین مات أخوه علی أن أُعزّیه؛ فقیل لی أنّه فی الجبانۀ، فأتیته علی قبر أخیه
فعزّیته، فقال: أتیتنی و أنا نائم احادث أخی فی منامی؛ فقلت له: فما کان حدیثک له؟ قال: قلت: أي أخی أيّ عملک وجدت أفضل:
قال: أي أخی الصلوة و حبّ علی بن أبی طالب؛ یا أخی! إنّ هذا لاینفع إلّا بذا و لا ذا إلّا بهذا.
و هذه کلّها من مناقب ابن مردویۀ و فیه عن مسروق قال: سألتنی عائشۀ: مَن قَتَل ذالثدیۀ؟ قلتُ: علیّ بن أبی طالب؛ قالت: انظر ما
تقول؟ قلت: والله لهو قَتَله علی نَهر لأسفله ثامر وَ أعْلَاهُ النَّهْرَوَانُ بَیْنَ أخَاقِیقَ وَ طَرْفَاءَ [قَالَ] فَقَالَتْ: ایتِنِی بمن شهد معک فَأتَیْتُهَا بِسَبْعِینَ
رَجُلا مِنْ کُلِّ سَبْعَ عَشْرَةَ وَ کَانَ النَّاسُ [إِذْ ذَاكَ] أسْبَاعاً فَشَ هِدُوا عِنْدَهَا أنَّ عَلِیّاً قَتَلَهُ عَلَی نَهْرٍ یُقَالُ لِأسْفَلِهِ ثامر وَ أعْلَاهُ النَّهْرَوَانُ قَالَتْ:
لَعَنَ اللَّهُ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ إِنَّهُ کَتَبَ إِلَیَّ أنَّهُ أصابه [قَتَلَهُ] عَلَی نِیلِ مِصْ رَ، قُلْتُ: یَا أُمَّاه أخْبِرِینِی أيَّ شَیْءٍ سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ فِیهِمْ؟
قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله یَقُولُ هُمْ شَرُّ الْخَلْقِ [ 119 ] وَ الْخَلِیقَۀِ یَقْتُلُهُمْ خَیْرُ الْخَلْقِ وَ الْخَلِیقَۀِ وَ أقْرَبُهُمْ ألی اللَّهِ وَسِیلَۀً و
[332 / اجابۀ دعوة من الله ما یکون بینی و بینه إلّا ما یکون بین المرأة و أحمائها [بحار: 33
[7 / و فیه عن حذیفۀ أنّه قال: قال رسول الله صلّی الله علیه وآله: عَلِیٌّ خَیْرُ الْبَشَرِ مَنْ أبَی فَقَدْ کَفَر [بحار: 38
و عنحبشیّ بن جنادة أنّه قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله:
خَیْرُ مَنْ مَشِی عَلَی الْأرْضِ بَعْدِي عَلِیُّ بْنُ أبِی طَالِب
12 ] ولایشکّ فیه إلّا مُنافق. / [بحار: 32
و فیه قیل لجابر بن عبدالله: کَیْفَ کَانَ عَلِیٌّ فِیکُمْ قَالَ: کان والله مِنْ خَیْرِ الْبَشَرِ مَا کُنَّا نَعْرِفُ الْمُنَافِقِینَ إِلَّا بِبُغْضِ هِمْ إِیَّاه و ما جهل حقّ
علیٍّ إلّا کافر و لقد صدّق و صلّی صغیرا و جاهد مع رسول الله کثیراً.
صفحه 233 از 282
ص: 224
یعنی: روایت است از عبداللّه بن شداد بن هاد که وي گفت: به حقّ آن خدایی که من دوست میدارم که این گروه- یعنی بنی
امیّه- مرا بگذارند از بامداد تا وقت شب تا من منقبتها و فضیلتهاي علی و مرتبه وي به نزدیک رسول و قرب وي یاد کنم، بعد از
آن مرا بگیرند و گردن من بزنند.
و از ظریف بجلی روایت است که وي گفت: من به نزدیک حسن بن صالح رفتم در زمانی که برادر وي وفات کرده بود که وي را
تعزیت کنم. پس مرا گفتند که: وي در دشت [جبانه به معناي قبرستان است نه دشت] است. پیش وي رفتم، و او را بر سر گور برادر
خود یافتم. وي را تعزیت دادم و پرسش کردم. او گفت: چون تو پیش من آمدي من در خواب بودم، ودر خواب با برادر خود سخن
میگفتم. راوي میگوید که من وي را گفتم که: تو در خواب چه میگفتی با برادر خود؟ گفت که من گفتم: اي برادر من! از
عملهاي خود کدام را فاضلتر یافتی؟ گفت: اي برادر! نماز و دوستی علیّ بن ابی طالب را فاضلتر از همه عملها یافتم. اي برادر!
این عمل سود نمیدهد الّا بدان، و آن عمل سود نمیدهد الّا با این؛ و این همه از مناقب ابن مردویه است.
و هم در این کتاب است روایت از مسروق که وي گفت: عایشه از من پرسید که: ذوالثّدیه را که کشت؟ من گفتم: علیّ بن ابی
طالب وي را بکشت. عایشه گفت: ببین که چه میگویی! گفتم: واللّه که علیّ وي را بکشت در کنار جویی که زیر آن جوي را ثامر
میگفتند و بالاي آن را نهروان. عایشه گفت: کسی که با تو بوده است در آنجا پیش من آر تا گواهی دهد. پس من رفتم و هفتاد
مرد را برگزیدم از کسانی که آنجا حاضر بودند. از هر هفده مرد ده مرد میگزیدم تا هفتاد مرد جمع آمدند، و آن مردمان بر هفت
قسم بودند. پس آن هفتاد مرد به نزدیک عایشه آمدند و گواه دادند که ذوالثّدیه را علیّ علیه السلام بکشت در کنار جویی که زیر
آن را ثامر میگویند و بالاي وي را نهروان. بعد از آن عایشه گفت: خدا بر عمرو عاص لعنت کناد که وي به من نامه نوشت که من
ذوالثّدیه را در کنار رود نیل مصر یافتم و وي را در آنجا بکشتم. مسروق
صفحه 234 از 282
ص: 225
میگوید که: بعد از آن من گفتم: اي مادر! مرا خبر ده تا تو چه شنیدهاي در این باب از رسول خدا که وي فرموده باشد در حقّ اهل
نهروان؟ عایشه گفت: از رسول خدا شنیدم که وي فرمود: ایشان بدترین خلایقند، و بهترین خلایق و نزدیکترین ایشان به درگاه خدا
به درجه منزلت و اجابت دعا از درگاه خدا آن کسانیاند که اهل نهروان را بکشند؛ و نبود میان من و میان او الّا آنچه میان زن بود و
دامادان او.
و در این کتاب است روایت از حذیفه که وي گفت که: پیغمبر صلّی الله علیه وآله [ 120 ] فرمود: علیّ بهترین مردمان است. هر که
سر باز زند از این معنی، به حقیقت که کافر شده.
و از حبشی بن جناده روایت است که او گفت: رسول خدا فرمود: بهترین کسانی که در زمین میروند بعد از من، علیّ بن ابی طالب
است، و هیچ کس در او شک نمیکند الّا منافق.
و در این کتاب آمده است که جابر عبداللّه را گفتند که: چگونه بود علی در میان شما؟ جابر گفت: واللّه که علیّ بهترین مردمان
بود. ما منافقان را نمیشناختیم مگر به دشمنی ایشان، وبه حقّ علی جاهل نمیباشد الّا کافر، و صدقه داد و نماز گزارد در حالتی که
کودك بود، و جهاد کرد با رسول خدا صلی الله علیه وآله بسیاري.
حدیث اوّل روایتمدّعی است، و انکار خصم، و احادیث معارضه روایت مخالف است و تصدیق خصم. پس دویّم صادق بود و
اوّلی کاذب؛ و اکثر محدّثان نواصب میگویند که رسول گفت: علیّ أعلمکم و أعلمکم علیّ و أفضلکم علیّ، یعنی: عالمترین شما
علی است، و فاضلترین شما علیّ است؛ و حدیث طیر مَشويّ، و حدیث خیبر، و آیه مباهله، و آیه فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ (نساء: 95 ) و
آیه تطهیر، و آیه خمس، و آیه محبّت، و آیه خاتم، و حدیث لضربۀ علیٍّ خیرٌ مِن عِبادة الثّقَلین، یعنییک ضربت علی بهتر است از
عبادت پریان و آدمیانکه مخالف روایت کرد، مکذِّب مُفتري است. شعر:
صفحه 235 از 282
ص: 226 متی ما أقُل مولاي أفضل منهماأکن للذي فضّلتُه متنقّصا
ألم تر أن المرء أزري بسَیفهإذا قیل هذا السیف أمضی من العَصا
.[117 / [شکل هاي دیگر این اشعار را بنگرید: الصوارم المهرقه: 266 ، بحار: 105
یعنی: هرگاه که من بگویم مولاي من فاضلتر است از هر دو ایشان، پس نقصان به مولاي خود آورده باشم.
نمیبینی که مرد عیب به شمشیر خود درآورد چون گوید که: این شمشیر بُرّانتر از عصا است.
و در کتاب الراحۀ آمده که علّامۀ الزّمان ابن نما در حرم خلیفه امین بودي، و در حرم وعظ گفتی. روزي در منبر بود، و خلیفه حاضر
بر غرفه. شخصی برخاست و گفت: یا واعظ ما تقول فی علیٍّ و أبیبکر أیّهما أفضل؟ یعنی: اي واعظ! چه میگویی در علیّ و ابی
بکر؟ از ایشان کدام فاضلتر است؟ ابن نما نظر به غرفه انداخت که مجلس خلیفه بود، تا سه نوبت سایل تکرار سؤال بکرد، و ابن
نما نوبتی نظر به خلیفه میکرد و خاموش میشد. در نوبت سیّم خلیفه آواز برآورد که: قُلِ الحقّ و لا تَخَف إنّک من الامِنین، یعنی:
حقّ بگو و مترس که تو از جمله ایمنانی؛
پس ابن نما چون به راست گفتن اجازت یافت گفت: اي حاضران! شخصی که علما در الهیّت او شک کنند، و دیگري که در اسلام
و ایمان او شک کنند، چگونه میان ایشان فرق و افضلیّت طلب کنند؟ جمعی- لعنهم اللّه- علی را اله میگویند، و جمعی- لعنهم
اللّه- وي را نبیّ میدانند، و جمعی بعد از عثمان امام میدانند، أرشدهم الله و هدیهم من الضلالۀ، وجمعی امام میدانند بعد از رسول
بلافصل، أکثرهم اللّه. پس این طایفه بر صراط مستقیماند، و باقی جمله ضالّ و هالک .. و مصنّف این کتاب میگوید که، هر که
اظهار کلمه شهادت کرد او را مسلم گویند، لکن مؤمن نبود و در بهشت نرود. مؤمن بهشتی آن بود که ایمان دارد به خدا و رسول و
[ امامت دوازده امام؛ و چون به مذهب خصم، جمله کاینات به ارادت حق تعالی است، یمکن که از وي مرید ایمان [ 121
صفحه 236 از 282
ص: 227
نبوده باشد.
و ابو نعیم الحافظ کما رواه الصالحانی و ابن مردویه أنّه قال رجل لابن عباس: مَا أکْثَرَ مَنَاقِبَ عَلِیٍّ وَ فَضَائِلَهُ إِنِّی لَأحْسَ بُهَا ثَلَاثَۀَ آلَافِ
[49 / [مَنْقَبَۀٍ]، فقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ أ وَ لا تَقُولُ إِنَّهَا إِلَی ثَلاثِینَ ألْفاً [بحار: 40
و فی کتاب المجتبی: النظر إلی وجه العالم عبادة و النظر إلی وجه الوالد عبادة والنظر إلی الکعبۀ عبادة والنظر إلی المصحف عبادة
والنظر إلی وجه علیٍّ عبادة؛ وکذلک ورد فی نکت الفصول.
یعنی: ابو نعیم حافظ آورده است همچنان که صالحانی و ابن مردویه روایت کردهاند که: مردي عبداللّه عبّاس را گفت: سبحان اللّه!
چه بسیار است مناقب و فضایل علی، گمان میبرم که سه هزار منقبت و فضیلت باشد. عبداللّه عبّاس گفت: چرا نمیگویی تا سی
هزار باشد، یعنی احادیث در فضایل علیّ.
و در کتاب مجتبی آمده است که نظر در روي عالم کردن عبادت است، و نظر کردن بر روي پدر عبادت است، و نظر کردن در
مصحف عبادت است، و نظر کردن در روي علی عبادت است؛ و همچنین آمده است در کتاب نکت الفصول. رسول صلّی الله علیه
وآله علی را قرین کعبه و مصحف گردانید.
و ابن الانباري و ابو الفتوح العجلی الاصفهانی گفتهاند: معناه أنّ علیاً إذا برز للناس قالوا عند مشاهدته: لا إله إلّا الله ما أشرف هذا
الفتی لا إله إالّا الله ما أشجع هذا الفتی لا إله إلّا الله ما أعلم هذا الفتی لا إله إلّا الله ما أکرم هذا الفتی و أمثالها، یعنی: معنی این کلام
آن است که چون علیّ علیه السلام بیرونآید و مردم وي را ببینند گویند در آن حالت: لا اله الّا اللّه چه شریف است این جوانمرد. لا
اله الّا اللّه چه دلیر است این جوانمرد. لا اله الّا اللّه چه دانا است این جوانمرد. لا اله الّا اللّه چه کریم است این جوانمرد، و امثال این.
و نیز آنچه موجب جلد است در شرع محصور است، و تفضیل کسی بر کسی موجب حدّ نیست، و نشاید که امام حدّ به دروغ زند،
یعنی بیاستحقاق، و علی چون ذکر ایشان میکرد جز شکایت و تعریض به نقصان حال ایشان
صفحه 237 از 282
ص: 228
117 ]، یعنی: زراعت کردند بیسامان کاري را، و آب / نگفتی، کما قال: زَرَعُوا الْفُجُورَ وَ سَ قَوْهُ الْغُرُورَ وَ حَ َ ص دُوا الثُّبُور [بحار: 23
دادند آن را فریفتن را، و بدرویدند هلاك را؛ و درحقّ ابوبکر گفت: وَ طَفِقْتُ أرْتَئِی بَیْنَ أنْ أصُولَ بِیَدٍ جَ ذَّاءَ أوْ أصْبِرَ عَلَی طَخْیَۀٍ
عَمْیَاء، یعنی: در ایستادم، اندیشه میکردم میان آن که حمله برم به دستی بریده، یا صبر کنم بر ظلمتی نابینا. اگر وي افضل بودي
بایستی حمله نبردي بر وي براي قتل او، و حوالت زرع فجور و سقی غرور و حصد به ثبور بدیشان نکردي.
و نیز ابوبکر گفت: و لستُ بخیرکم. اگر راست گفت، ويفاضلتر از هیچ صحابه نبود، و اگر دروغ گفت، لایق امامت نمیباشد.
ومخالف، وي را صاحب غار میدانند. عبداللّه اریقط هم با وي شریک بود، وجمّال رسول صلّی الله علیه وآله، و دلیلی دیگر با وي
شریک بودند، و با وجود این که ایشان به کلام رسول واثق بودند، و جزعی نمیکردند، و استغاثتی نمینمودند الّا تسلیم، و نیز علیّ
علیه السلام به ازاء آن، صاحب فراش رسول بود، و این مرتبه زیاده از آن است، و اگر پدر [ 122 ] زن بود، علی نیز داماد بود، و برادر
زن به أم هانی؛ [امهانی هیچ گاه همسر رسول الله نبود!] و رسول را هجده زن بودند از آن جمله یکی از ابوبکر بود، و دختران ایشان
از رسول فرزند نیاوردند. نعوذ باللّه که اگر چنین چیزي میبودي کلّ واحدٌ منهم دعوي أنَا رَبُّکم الأعلی بکردندي؛ مالاکلام است
که فرزند به حال پدر خبیرتر بود از دیگران، اگر در ابوبکر صلاحیّتی میبود، محمّد بن ابی بکر با زهد و ورع و صلاحی که داشت
از وي تبرّا نکردي جهاراً عیاناً.
و اگر این حدیث صدق میبود، علی از بیعت وي شش ماه با جمله بنی هاشم تقاعد نکردي، و در مسجد در وقت شب- کما رواه
ابن عبّاس- دعاي اللهم .... قریش نخواندي.
و در کتاب ابن مردویه است: عن أبیذر غفاري قال: سمعتُ رسول الله یقول:
فضل علیٍّ علی هذه الامّۀ علی أبیضها و أحمرها و أسودها و جِنّها و انسها
صفحه 238 از 282
ص: 229
69 ] یعنی: از ابیذر غفّاري روایت است که وي گفت: از رسول خدا صلّی / کَفَضلِ جبرئیل علی سایر الملائکۀ، [الصراط المستقیم: 2
الله علیه وآله شنیدم که میگفت: فضل علیّ بر این امّت بر سپید و سیاه و سرخ ایشان بر آدمیان و پریان همچون فضل جبرئیل است
بر سایر فرشتگان.
الخبر العشرون:
روایت میکنند کهرسول صلّی الله علیه وآله گفت: أبوبکر و عمر سیّدا کهول أهل الجنۀ، یعنی: ابوبکر و عمر مهتران پیران اهل
بهشتند.
الاشکال علیه:
در کتاب منتهی آمده که رسول صلّی الله علیه وآله در منبر اشارت به علی کرد و گفت: هذا شیخُ المهاجرین و الأنصار، هذا أخی و
ابن عمی و ختنی، هذا لحمی و دمی و شعري و بشري، هذا أبوالسبطین الحسن و الحسین سیّدي شباب أهل الجنّۀ، هذا أسَدُ الله فی
أرضه.
و فی المصابیح عن حذیفۀ: قلت لُامّی: دعینی إلی النّبی فأصلّی معه المغرب و أسئله أن یستغفر لی و لک، فأتیت النّبی علیه السلام
فصلّیت المغرب، فصلّی حتی صلّی العشاء ثم انفتل فتبعته فسَمِعَ صوتی فقال: هذا حذیفۀ؟ قلت: نعم؛ قال: ما حاجتک غفرالله لک و
لُامّک، إنّ هذا مَلَکٌ لم ینزل الأرض قطّ قبل هذه اللیلۀ استأذن ربّه أن یسلّم عَلَیّ و یُبشّرنی بأنّ فاطمۀَ سیّدةَ نساء أهلِ الجنّۀ و أنّ
الحَسَن و الحسین سیّدي شباب أهل الجنّۀ.
یعنی: پیغمبر صلّی الله علیه وآله فرمود در حقّ علی علیه السلام که: این پیر مهاجر و انصار است، و این برادر من است، و پسر عمّ
من، و داماد من، و این گوشت من است، و خون من، و موي من، و پوست اندام من، و این پدر سبطین حسن وحسین است، مهتران
جوانان بهشت، و این شیر خدا است در زمین او.
و در مصابیح است روایت از حذیفه که او گفت: من مادر خود را گفتم که مرا بگذارتا پیش پیغمبر صلّی الله علیه وآله روم و نماز
شام را با او بگزارم، و
صفحه 239 از 282
ص: 230
از او درخواهم تا استغفار کند از براي من و از براي تو. پس پیش پیغمبر آمدم و نماز شام گزاردم، وپیغمبر صلّی الله علیه وآله نیز
نماز شام را تمام کرد تا نماز خفتن را نیز بگذارد. بعد از آن برفت. پس من از پی رسول صلّی الله علیه وآله برفتم. چون آواز من
بشنید گفت: این حذیفه است؟ گفتم: بلی. فرمود: چه حاجت داري؟ خدا بیامرزاد تو را و مادر تو را. به درستی که این فرشتهاي
است که هرگز به زمین نیامده است پیش از این شب. دستوري خواست از خداي خود [ 123 ] که سلام کند بر من، و مرا بشارت
دهد به آن که فاطمه سیّده زنان اهل بهشت است، و حسن و حسین سیّدان جوانان بهشتند.
و در حقّ حسن و حسین، ناصبیان بلاخلاف حدیث نقل میکنند. هر حدیثی که در حقّ اهل بیت میشنیدند به تحریف و تغییر به
خود نسبت میدادند. یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ (نساء: 46 )، لکن در این صورت مفتري را عظیم سهو افتاده، و جهل بر وي غالب
بوده، و ندانسته که در بهشت پیر نمیباشد. ومشهور است که اشجعیّه به خدمت رسول صلّی الله علیه وآله آمد، و پیغمبر رسول صلی
الله علیه وآله بر طریق لعب و ظرافت و حُسن خلق گفت: لایَدْخُلُ الْجَنَّۀَ عَجُ وز؛ اشجعیه در گریه آمد. رسول صلّی الله علیه وآله
فرمود:
إنّی لأمزَحُ و لا أقولُ إلّا حقّا. یقول الله: إِنَّا أنْشَأْنَاهُنَّ إِنْشَاءً فَجَعَلْنَاهُنَّ أبْکَاراً
(واقعه: 36 )، یعنی: مزاح میکنم، و نمیگویم الّا حقّ و راست. حق تعالی میفرماید: به درستی که ایشان را پدید آریم و بیافرینیم
ایشان را، و بکر گردانیم ایشان را؛ ومراد از زنان دنیا است که در بهشت باز جوان میشوند، یعنی پیران آنجا جوان میگردند؛ و از
این جا است که رسول صلّی الله علیه وآله فرمودند که: الحسن والحسین سیّدا شباب أهل الجنّۀ مِنَ الأوّلین و الاخِرین و أبوهما خیرٌ
منهما؛ و روي عن الرّسول أنّه قال:
إنّ أهل الجنّۀ شبان کلّهم و انّه لایدخلها العجز،
یعنی: حسن و حسین سیّدان جوانان اهل بهشتند از اوّلینان و آخرینان، و پدر ایشان بهتر از ایشان است؛ و روایت کردهاند از رسول
صلّی الله علیه وآله که وي فرمود: اهل بهشت همه جوانان باشند، و پیران به
صفحه 240 از 282
ص: 231
آنجا نمیروند.
بنا بر قرآن و حدیث، اگر ایشان به بهشت روند جوان میشوند. مثل دیگران و حسن و حسین مهتران میباشند.
تنبیه:
رسول صلی الله علیه وآله فرمود:
الدّنیا سجنُ المؤمِن و جَنّۀ الکافر،
یعنی: دنیا زندان مؤمن است و بهشت کافر؛ و رَوي: الدُّنیا سجنُ المؤمن و الفقر بیته و الجنّۀ مأویه والدّنیا جَنّۀُ الکافر و القَبر حَبسُه و
النار مأویه، یعنی: روایت کردهاند که پیغمبر صلّی الله علیه وآله فرمود که: دنیا زندان مؤمن است، ودرویشی خانه او است، و بهشت
مأواي او است، و دنیا بهشت کافر است، وقبر زندان او است، و آتشدوزخ مأواي او است.
و چون ثابت شد که در جنّت پیران نمیباشند مگر که رسول صلّی الله علیه وآله در حقایشان جنّت فرموده باشد، زیرا که ایشان در
دنیا به لذّت و به مراد بسر بردند،
أذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا
(الاحقاف: 20 )، یعنی: ببردید خوشیهاي خود در زندگانی دنیا؛ و اگر اعتبار به سال دنیا خواست، امیرالمؤمنین نیز در سنّ ابوبکر
بود و در سنّ عمر، و نیز سلمان به عمر زیادهتر از ایشان بود؛ و از متقدّمان، نوح و لقمان و ابراهیم بدین مرتبه اولیَترند. البته عند
العلماء مشهور است که واقدي، و هو عثمانیُّ المذهب الناصبی الاعتقاد، أورد فی کتابه فتوح الشام: أنّ أبابکر قال فی مرض موته: قد
علمتُ أنّی داخل .... و رَوي و أوردها: لیت شعري اخرِج منها أم لا، فمنکان حاله هذه کیف یکون سیّد اهل الجنّۀ؟
یعنی: واقدي که عثمانی مذهب است و ناصبی اعتقاد، در کتاب فتوح شام آورده است که، ابوبکر در مرض مرگ خود گفت که:
من به حقیقت میدانم که من در .... خواهم [ 124 ] بودن. کاشکی بدانستمی که مرا از آنجا بیرون میآورند یانه. پس کسی که حال
وي چنین باشد، او چگونه مهتر اهل بهشت بود؟
صفحه 241 از 282
ص: 232
296 ] آمده است که: آن دوازده تن که در تابوت فلق خواهند بودن، سه نفر از آن ایشانند؛ و امثال / و در تفسیر اهل البیت [بحار: 8
این حدیث نامحصور است؛ و سادتنا فی قوله تعالی:
أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا
(احزاب: 67 ) ایشانند؛ و مراد از نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِیَکُونا مِنَ الْأَسْفَلِینَ (فصلت: 29 ) ایشانند.